.: جـــوزا :.
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من / ورنه این دنیا که خندیدن نداشت....
http://youhosting.ir
نگارش در تاريخ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:شعر,شب,شب شعر,حافظ,فال,فال حافظ,جاهلی,عشق,, توسط هدیه صادقی

مسلمانان مرا وقتی دلی بود

که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم از غم

به تدبیرش امید ساحلی بود

دلی همدرد و یاری مصلحت بین

که استظهار هر اهل دلی بود

ز من ضایع شد اندر کوی جانان

چه دامن گیر یارب منزلی بود

هنر بی عیب حرمان نیست لیکن

زمن محروم تر، کی سائلی بود

بر این جان پریشان رحمت آرید

که وقتی کاردانی کاملی بود

مرا تاعشق تعلیم سخن کرد

حدیثم نکته هر محفلی بود

مگو دیگر که حافظ نکته دان است

که دیدیم و محکم جاهلی بود

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد